فمینیسم چادری
پس از انقلاب یک نسلی از زنان رشد کرده است و همچنان در حال بازتولید افکار مخرب خود است که دچار دوگانگی تقید به دین و زیست مدرن است و حالا متاسفانه در نهاد های دولتی و مجلس و سمن ها نفوذ کرده و دارد به همه چیز گند میزند . این البته نه فقط مشکل زنان که مشکل جامعه است. جستجوی الگویی برای چگونگی زیست یک مسلمان در دوران حاضر.
فمنیسم در واقع نمایش مدرنیته در نگاه به زن و مسائل مربوط به آن است. از حقوق زن تا خانواده و حقوق فرزندان! عدهای از زنان برای حل این دوگانگی به کل دین را کناری نهاده و با خیال راحت تسلیم مدرنیته میشوند که اینها موضوع صحبت نیستند. اما دستهای هستند که همچنان سعی میکنند بین دینداری و زیست در دنیای مدرن “هماهنگی” ایجاد کنند. و لذا معمولا به بخشهایی از دین پایبندند. اینان که معمولا از دختران مذهبی دانشگاه رفتهاند، دچار گونهای از عقاید و رفتارها میشوند. چیزی که من از آن با عنوان “فمنیسم چادری” یاد میکنم.
حرفها، نظرات و ایدههای فمنیستی را بیان میکنند، عمل میکنند و البته مسلمان هم هستند. حتی آیه و روایت هم برای تاییدش میآورند! به بخشی از دین اعتقاد دارند به بخشی نه. باطن غربزده خود در حوزهی فمنیسم را با ظاهری از اسلام “بزک” میکنند. یعنی فمنیسم التقاطی! ماجرا مال امروز و دیروز نیست! از مدتهاست که مارکسیسم را به همین شیوه میخواستند غالب کنند. لیبرالیسم را هم. دموکراسی را هم. و فمنیسم را هم! اینگونه میشود که تازه مسلمانی چون زهرا ر. در اوایل انقلاب ناگهان تبدیل به قرآن پژوه و صاحب نظر مسائل زنان میشود!
یعنی اینها آگاهانه دست به چنین برداشتها و تحلیلهایی میزنند؟ هرگز! البته هستند کسانی که که منافقانه، تعمدا و آگاهانه اباطیل فمنیستی را با ظواهر اسلامی عرضه کنند. لکن در میان این قشری که عرض کردم “اصلا” چنین نیست. بندگان خدا حتی واقعا «حسن نیت» هم دارند. ولی حسن نیتی است که با عدم آشنایی عمیق با دین و البته فمنیسم و زیست در محیط ژورنالیستی، همراه شده و آثار مخربی حتی بدتر از آن سوء نیتها به جا میگذارد. دزدی که با چراغ آید…
غربزدگی مستتر و فرهنگی موجود در صدا و سیما، سینما، مطبوعات و به خصوص فضای کثیف دانشگاه چنان بر آنان در حوزه مسائل زنان هجمه آورده است که بخش زیادی از آنها کم یا زیاد تحت تاثیر قرار گرفتهاند. و کار آنجا سختتر میشود که به این تضادها و التقاطها آگاه نیز نیستند. نه تنها گاها به عقاید خود صراحتا آگاهی ندارند که به لوازم منطقی آن نیز توجه و شناخت ندارند. و البته عوامل دیگری نیز هست که یکیاش، غرور و نخوت موجود در آنها در این تصور غلط است که اولا چون دانشگاه میآیند پس خیلی میفهمند و میتوانند فکر کنند و نظر بدهند. و دوم و خطرناکتر که چون خود را مذهبی میدانند و سطحی از آگاهیهای دینی نیز دارند، خود را صاحب حق میدانند که سخنان صریح در حوزهی مذهب برانند که من از شیوهشان برائت جسته و از خطراتش به خداوند متعال پناه میبرم.
و متاسفانه چون با مخالف جدی نظرات خود نیز مباحثه ندارند و نمیخوانند و نمیشنوند، به این خطرات و ایرادات خود آگاه نمیشوند. و این ایرادی است که در رشتههای مطالعات زنان نیز هست. و در نبود نظرات مخالف با مغالطهی پهلوان پنبه با نظرات مخالف برخورد میکنند و لذا ذهنها و استدلالهایشان سطحی میشود. این گونه است که وقتی با من نوعی به عنوان یک مخالف عمیق و جدی برخورد میکنند و بحث پیش میآید، ناگاه چنان مواضعی اتخاذ میکنند که شبیه غربزدهترین منورالفکران معاصر است. و البته بندگان خدا جداگانه فکر میکردند با آن عقاید مخالفند ولی خود دچار آن بودند. گاها حتی بحث به جاهای خطرناکتری کشیده میشود که آدم نگران کفرگویی میشود! و سریع بحث را عوض میکنم.
در روزگاران جوانی حجم زیادی از مطالب فمنیستهای وطنی را میخواندم. در کنار مطالب دیگری که به مدد دولت افسادات رواج یافت. از فرناز س. و شادی ص. تا کوچکترهایی چون پرستو د.! وقتی این قدر شباهت ادبیات بین آنها و این قشر جدید را مشاهده میکنم، واقعا برایم تعجب آور است. چه طور چنین شباهت و ادعاهای یکسانی ممکن است؟ لذا فمنیسم زدگی را در این تشابهات میتوان دید. همان حرفها را دارند تکرار میکنند…
اما ماجرا فقط به این شباهتها هم ختم نمیشود. ماجرا این است که این ادعاها مبتنی بر عقاید دینی نیست. و لذا ناچارند دست به تاویل! خودسرانه از دین بزنند. اتفاقی که به وفور دیده میشود. و البته محافظهکارهایشان –یا زیرکترهایشان- مدعی «استفاده از ظرفیتهای مغفول در دین» هستند. و البته حرف حقی است عدم استفادهی ما از همهی دین در همهی عرصهها. لکن به نیت خطایی مورد استفاده قرار میگیرد.
آیا ضدیت با فمنیسم یعنی بازی کردن در زمین غرب؟ هم آری هم نه! وقتی به بهانهی مبارزه با فمنیسم در عمل به همان شیوه عمل کنی یعنی یک فمنیستی! وقتی شعار مرگ بر فمنیسم بدهی و خودت همان اعمال را انجام دهی یعنی در زمین غرب بازی میکنی! حتی خود غرب هم جریانات این طوری دارد! که اتفاقا این جور آدمها در سر یک چیزهایی تفاهم دارند و اختلاف در نوع و شیوهی اجراست!! اما وقتی اصل مساله مورد سوال قرار دهی و در حرف و عمل ضد آن باشی بازی در زمین غرب نیست. همانطور که ضدیت با کفر و شرک و شیطان بازی در زمین آن نیست. مگر آنکه در مبارزه با کفر، کافرانه عمل کنی!
اتفاقا بازی کردن در زمین غرب یعنی سوالها و دغدغههایت همان باشد. یعنی در دین دنبال جواب سوالهای آنها بگردی. به جای آنکه تصویری از جامعهی دینی از متن دین استخراج کنی و سعی در حل مسائلش کنی، دنبال حقوق زن در دین باشی! چه آنکه در دین برای هر کس در جایگاهش هم حق تعریف شده است هم تکلیف. زن در جایگاه مادر حقی دارد، در جایگاه دختر حقی دیگر، در جایگاه همسر حقوقی دیگر و به عنوان فردی از جامعه دینی حقوقی در اجتماع. که در همهی عرصهها هم تکلیف هم دارد.
تنها اشارهای به اجمال رفت برای آغاز این مبحث. باید نکاتی دیگر نیز گفته شود که به مرور گفته خواهد شد.
پی نوشت:
– در یادداشت وبلاگ عصا، نکات فراوانی به صورت مبهم و بدون استدلال طرح شده است که هر کدام باید جداگانه مورد تدقیق قرار گیرد. مثلا گفتهاند: « در فرهنگ اسلامی کار کردن اضطرار نیست بلکه نوعی سلوک انسانی برای شکوفا شدن و رشد کردن است». نخست آنکه این کار کردن به چه معناست؟ آیا شغل داشتن است؟ آیا حضرت زهرا شغل نداشتند سلوک انسانی را طی نکردند؟ یا اینکه از کجا به چنین دریافتی از فرهنگ اسلامی رسیدند. بلی برای مرد چنین است. علاقه دارم بدانم درباره زنان چگونه این نتیجه را استخراج میکنند؟
– در جایی نوشتهاند: « زنان متعهد و خدمتگزار جامعه ی ما حاضر نمی شوند حتی اندکی کوتاهی کنند و هر جا که لازم باشد از همه چیز خود در راه این تربیت میگذرند. (البته در اینجا و در این مقاله معنی کلمه تربیت کمی گسترده تر از معنی رایج آن است و آن در پهنه ی دانشگاه است …)»! من واقعا نمیتوانم بفهمم چه تصوری از تربیت کردن در ذهنشان وجود دارد؟ انسانها که به صورت گلهای تربیت نمیشوند که شما بخواهید با چهارتا همایش در سطح دانشگاه مردم را تربیت کنید. اتفاقا آدمها با ارتباط و دوستی و صمیمیتهای فردی رشد میکنند. و اتفاقا مباحثی که جنگ نرم را به حضور در بین مردم و تبلیغ چهره به چهره ترغیب میکند بر همین مبناست. و در همین تربیت کردن کیست که نداند دوران کودکی و نوجوانی مهمترین دورانهاست؟ آثار حک شده آن دوران خیلی سخت عوض میشود. خوب بعد کودک را در دوران به این مهمی و در کار دشوار تربیت از محبت و توجه مادر فهیم محروم کرده و به مهدکودکهای مروج فساد و یا مقابل تلویزیون و بازیهای رایانهای میسپارند! چرا که مادرانشان دغدغه تربیت همه را دارند!!! اتفاقا تهاجم فرهنگی از آن هنگام اهمیت یافت که مادران فکر کردند باید در خیابان به اصلاح فرهنگ بپردازند! در حالی که خانواده است که همه چیز را میسازد.
بعد تصور کنید چنین کار مشکلی که نیاز به تلاش و مجاهدات و فهم و مطالعهی فراوان دارد چگونه سبک شمرده میشود!! من نمیفهمم چه طور خانمی که از صبح تا عصر در محل کارش با هزار مشکل روبرو میشود بعد میتواند بیاید خانه و در تربیت کوتاهی نکرده باشد؟
منبع: وبلاگ ایلیا